۱۳۹۷ آبان ۲۸, دوشنبه

مقدمه ای بر ضرورت حیاتی فعالیت های حقوق بشری و روشنگری در جامعه ایران

آرش امیدوار
 بدون شک برای تمام آزادیخواهان ایران  آرزوی روزی که اجرای اصول دموکراسی دراین سرزمین کهن مجری شود ، یک رویای بی بدیل است اما  امروز ما با دو  مشکل که  برای تاریخ تمدن بشری حل آن نزدیک به 400سال طول کشید توامان روبرو هستیم.
اول ساختار حکومتی که بر پایه استبداد دینی است و در تقابل کامل با دموکراسی و معیارهای حقوق بشر می باشد ودوم تفکر خرافی اسلامی که از نگاه مدرن به دنیا فاصله ای فاحش داشته اما خود را با عقاید شبه علمی دائماً تطهیرمی کند.

جوامع غربی از این دو مانع ابتدا  به مدد  رنسانس و سپس فیلسوفان عصر روشنگری   و با عبور از  بتهای ذهنی و دینی عبور کرده و لااقل رابطه ی خود را با دین و شخص  شخیص خدای دینی مجددا تنظیم کردند و نماینده وی را از بلندای عرشی دستگاه حاکمه به زمین آوردند؛ سپس در برابر مستبدین قرون جدید و در نهایت دیکتاتورهای معاصر  با حرکت به سمت حاکمیت محض قانون  از راه تصویب قوانین ضد دیکتاتوری (چرخش نخبگان )،  شایسته سالاری و پیگیری قوی مطالبات مدنی ، از اواسط نیمه دوم قرن بیستم  به دموکراسی دست یافتند.
در ایران ،خوشبختانه  بعد از تجربه شکست خورده سال 57 و قبل از آن دیکتاتوری مدرن رضا شاهی  ، نسل جدیداکنون بدون نگاه به شعارهای مسخ کننده دینی  ، به دنبال اجرای واقعی مطالبات طیف گسترده ای از افراد جامعه و رسیدن به الگوی زندگی مدرن و شریف انسانی  است.
  شاید حتی یک دهه قبل نگاه به اخبار دگر اندیشان و اقلیتهای دینی و اجتماعی و حتی محیط زیستی در حوزه تفکر عمومی جامعه ایران جایگاهی  نداشت. اما به برکت جمهوری اسلامی و ساختار و عملکرد فاسد آن، امروز ، جامعه ایران می داند تنها راه احیای امور ، رسیدن به جامعه ای پر تکاپو با حمایت از  منتقدان و صداهای غیر خودی است.حجم اخبار تولید شده در رسانه های اجتماعی که بخش عمده ای از آنها مربوط به اخبار دستگیری و مجازاتهای دوستداران و فعالان حقوق بشر در سراسر کشور است و آمار چشم هایی که این اخبار را به دقت می خوانند گویای این موضوع است که این دوره ، نه اینکه قتل های زنجیره ای رخ ندهند که دیگر حمایت افکار مردمی به مدد اسلام و دین رسمی در کشور را ندارند؛ به عبارت دیگر حتی در طیف های سنتی جامعه ایران (همانها که به عشق رسیدن به رویای بهشت حکومت اسلامی ، در انقلاب شرکت کردند) شکی عمیق ایجاد شده است .
 طی چهل سال گذشته جامعه ایران تنها گوشی برای موعظه و مونولوگ بوده است از خطبه های نماز جمعه تا رسانه میلی ، از مدارس ابتدایی تا ارگانهای دولتی همه و همه ....تنها شنونده بوده اند اما امروز ، تک تک نسل جدید در حال شرکت در گفتمان شکاکیت و قداست شکنی از ساختارهای دینی و استبدادی است و به مدد شبکه های اجتماعی، فضای بحثهای عقیدتی و سیاسی به شدت در حال گسترش هستند . گسترش آگاهی های عمومی در حوزه های فرهنگ و سیاست منجر به یک خود آگاهی جدید شده است .
نتیجه این بیداری از تعطیلات تاریخی، آن شده است که همگان متفق القول هستند که جمهوری اسلامی باید برود  و طیف وسیعی از قشر تحصیل کرده کشور (برخلاف سال 57)  راهی  بجز اصلاح ساختارهای سیستم حکومتی مبتنی بر اصول حقوق بشر و دموکراسی را در سر ندارند.
 اما موردی که تا رسیدن به جامعه ای کاملا آزاد ،جایی که در آن دگر اندیشان  - از کسروی تاسید امامی و  هکی - بدون ترس از جان و تحت حمایت دولت برخاسته از دل مردم و حاکمیت قانون انتقاد کنند، نباید فراموش کنیم،  آن است که  تا زمانی که حتی درصدی از قشر سنتی جامعه  ایرانی با تلاش  تبلیغات وسیع در مراسمات دینی و از سر ناآگاهی و یا پروش خانواده های سنتی و درنتیجه  کاشته شدن ایدئولوژی و الگوی اجرای احکام اسلامی بصورت تک صدایی،  از نام حکومت سکولار  می ترسند  و سکولاریسم را تنها بعنوان  محدود کننده اجرای تعالیم دینی خود می بینند در واقع یک مانع جدی در راه تحقق و نهادینه شدن فرهنگ دموکراسی  وجود دارد.                                                                               
بدون شک رژیم فاسد کنونی خواهد رفت اما برای آنکه  به جامعه ای آزاد مبتنی بر معیارهای انسانی دست یابیم راه درازی در پیش است .چرا که  تفکر دموکراتیک مبتنی  بر  افکار عمومی مهمترین رکن اساسی در حمایت از یک نظام پایدار دموکراتیک می باشد و ایجاد آن نه مبتنی بر احساسات شدید و آنی بلکه نیازمند کار مداوم ، پیگیر و  رد شدن از موانع عقیدتی وعرفی ریشه دار تاریخی  است. هیچ نظام دموکراتیکی  تا زمانی که مردم با تمام وجود معنای آزادی و  ضرورت صیانت از آنرا درک نکنند ، پایدار نخواهد بود. از اینرو مبارزه با خرافات و زدودن قوانین ضدحقوق بشری اسلام و حداقل  تقلیل آن به  یک الگوی اسلامی تحمل گرا  و تعامل گرا  همیشه در اولویت آزادیخواهان خواهد بود.
این درحالی است که دینی که  اکنون با آن روبرو هستیم  با تبلیغ و اجرای قوانینی چون نفی سبیل و برتری دادن فرد مسلمان بر دیگران و نه براساس شایسته سالاری  ، ملاک پیشرفت را تنها تمسک به دین  که مبتنی بر دیدگاهی غیر علمی و ضد حقوق بشری است میداند و بدین ترتیب به ضد انسانی ترین روش به نوعی مسلمان پرستی  و تبعیض را در قرن 21ام ترویج می کند .
در یک کلام تلاش برای فهماندن و قبولاندن این نکته که هر فرد به صرف انسان بودن دارای حق پیشرفت است و آزادی بیان و ترویج عقایدش را تا زمانی که برضد حقوق بشر نباشد باید به عنوان حقوق اولیه اش  برسمیت شناخت باید تبدیل به یک فرهنگ همگانی شود.
تجربه تاریخی ایران در زمینه تقدس زدایی دین و جدایی دین از حوزه های سیاست  در دوران پهلوی اول و دوم این درس ارزشمند را به خوبی منعکس می کند.
برای نمونه یکی از راههایی که  در دوران رضا شاه برای محدود کردن ( و نه آنگونه که مذهبیون ادعا کرده اند سرکوب وریشه کنی ) دین اسلام به اجرا در آمد و در دوران پهلوی دوم نیز تداوم یافت، آموزش و پرورش مبتنی بر اصول ملی گرایی و وطن پرستی بود؛ اما از آنجا که بخش وسیعی از بدنه جامعه ایران آن زمان تحت سلطه تفکر دینی قرار داشت در عمل ما شاهد رویگردانی بسیاری از طبقه متوسط شهری از آموزش و پرورش وقت بودیماین طیف وسیع با حرام دانستن غیر رسمی  آموزش و پرورش و حتی ممانعت از تحصیل دختران ،از عرفی شدن اینگونه آموزش جلوگیری می کرد.این رویه هر چه از طبقه شهری جامعه ایران به سمت طیف شهرستان ها و روستاها فاصله می گرفتیم ،به علت نفوذ فراوان تعالیم دینی و روحانیون شیعه بیشتر مورد اقبال عمومی بود و بارزتر می شد ؛ این وضعیت در دوران حکومت پهلوی دوم نیز ادامه داشت .
اما با اتفاق سال 57 و روی کار آمد رژیم اسلامی و اجرای اسلامی سازی کلیه برنامه های آموزشی، بخش عظیمی از جامعه ایران این محدودیت خود ساخته  را کنار گذاشته و فرزندان خود -بویژه دختران - را به مدارس فرستادند.
این اقدام با مشخص شدن  مضرات ، نواقص و ایرادات اساسی یک حکومت شیعی رسمی که اینبار توسط  گروه عظیمی از جامعه تحصیل کردهتک تک زنان و مردان - دیده میشد ناخودآگاه اندیشه های مدرن و حرکت به سمت دموکراسی را یک گام اساسی به پیش برد. در واقع 40 سال عملکرد حکومت دینی در تمام بیلبوردها در معرض قضاوت و سنجش افکار عمومی قرار گرفت و امروزه شرایط فشارهای جهانی و سوء مدیریت وفساد این دستگاه ، فشار را بر اکثریت طرفدار دین رسمی بسیار ملموس کرده است و آنان لااقل امروز توان دفاع از ظلم آشکار حکومت اسلامی و را در این ابعاد گسترده ندارند.
اما هنوز هم در صورت تشکیل یک حکومت سکولار - که قطعا بعد از رژیم فعلی روی کار خواهد آمد - و پنهان شدن دوباره بیماری "داعیه حکومت جهان شمول اسلامی " بیم آن می رود که بخشی از جامعه که  هنوز جایگزینی برای اندیشه های دینی در زندگی خود نمی یابند و بدون آن نمی توانند به زندگی خود معنا ببخشند دوباره با اقداماتی منفعلانه تاریخ ایران را  به عقب بازگردانند . موضوع آنجا اهمیت می یابد که در 40سال گذشته تندرو های اسلامی با قدرت گرفتن  از توده های مردم ( که عموما در حالت عادی تندرو نیستند) و با سوء استفاده از جهل مقدس آنان دست به اقدامات ضد بشری فراوان در داخل و خارج از کشور زده اند.
مهمترین دشمن بیماری استبداد دینی و هرنوع دیکتاتوری مسلما اطلاع رسانی و آموزش دائمی مبانی دموکراسی ، حقوق بشر  و شفاف سازی نسبت به عملکرد ساختارهای هر حکومتی در میان شهروندان عادی جامعه است .باید برای تمامی اقشار جامعه در این فرصت تاریخی که ابزارهای سیستمی و اجتماعی استبداد تاریخ ما در نهایت ضعف قرار دارد ، روشن شود که چرا دموکراسی و اجرای مبانی حقوق بشر در تمامی ابعاد آن از آزادی بیان و رعایت حقوق اقلیت ها و دگراندیشان تا رسیدگی جدی به دغدغه های محیط زیستی و ... برای ساختن حال و آینده اقتصادی و اجتماعی تک تک شهروندان جامعه اهمیتی حیاتی دارد و چرا اجرای یک دین رسمی در سطح جامعه می تواند فاجعه بار باشد ؟ 
رژیم جمهوری اسلامی  به خوبی به نقش موثر فعالیتهای بشر دوستانه واقف است قتل نویسندگان و آزادیخواهانی که برای نهادینه کردن مفاهیم دموکراسی از دل و جان تلاش داشته اند  تنها بخشی از تلاش این حکومت نامشروع و ضد بشری در مقابل موج جدید دموکراسی خواهی است . موج جدیدی  که  با  استفاده از ابزار قدرتمند فضای مجازی برای اطلاع رسانی گسترده از نقد دین رسمی (از بعد فلسفی یا سیاسی ) تا  افشاگری از جنایات ضد بشری و فساد دستگاه حاکمه توضیح مبانی حقوق بشر و راه کار عملی رسیدن به حاکمیت قانون، آزادی را فریاد میزند
در این میان شاید گاهی در ظاهر با تلاشهای مهندسی شده و صرف هزینه های گزاف ، حکومت استبداد دینی تلاش کرده و میکندکه این حرکتها را کم ارزش جلوه دهد  اما در مقابل  نگاهی گذرا به حجم وسیع سانسور اطلاعات توسط حکومت به صورت مستقیم (مانند فیلترینگ تلگرام)، یا غیر مستقیم (ایجاد شبکه های مجازی واژگونه کردن حقایق، جایی که "می نویسند تا چیزی ننوشته باشند  ") اهمیت اطلاع رسانی و آگاهی دادن به عموم مردم  بیش از پیش آشکار می شود.
لذا تنها تلاش و جنگیدن برای ریشه کن کردن قوانین خشونت آمیز و ضد بشری اسلام و ساختار حکومت بر پایه آن ، با آگاه کردن عموم مردم به مزایای بهشت زمینی و یک دموکراسی واقعی می تواند جامعه ما را برای همیشه در مقابل دیکتاتوری های دینی و غیر دینی واکسینه نماید.  
                                                                                               





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر