۱۳۹۶ دی ۶, چهارشنبه

آمار تکان دهنده آزار خیابانی زنان در ایران



آمار تکان دهنده گروه مطالعلت زنان
۷۵ تا ۹۸% زنان در ایران مورد آزار خیابانی قرار گرفته اند . معصومه توکلی فعال حقوق زنان در این باره با آرش نظامی در آرین TV گفتگو می کند .

۱۳۹۶ دی ۴, دوشنبه

موضوع تراژدی تن ( خشونت خانگی )














معصومه توکلی
فعال حقوق بشر در کمیته ی دفاع از حقوق زنان 

موضوع تراژدی تن ( خشونت خانگی )
به سادگی می‌توان گفت انسان بدون بدنش تعریف نمی‌شود و بدن انسان و تصمیمات انسان درباره‌ی آن از یکدیگر تفکیک ناپذیرند؛ حق آزادی فردی نیز بدون تسلط انسان بر بدنش قابل درک نیست. در نتیجه حق مالکیت بر بدن در زمره‌ی حق بر آزادی و امنیت شخصی تعبیر می‌شود
ماده‌ی سوم اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر می گوید:
هر فردی سزاوار و محق به زندگی، آزادی و امنیت فردی است.


از مفهوم امروزی این حق چنین استنباط می‌گردد که، همه‌ی انسان‌ها حق دارند تا درباره‌ی سلامت شخصی، تمامیت جسمانی، روابط جنسی و فرزند آوری با آزادی تصمیم بگیرند. هیچ‌گونه ترس، نگرانی، خشونت و تبعیض نباید نسبت به انسان‌ها در این موقعیت برای ایجاد محدودیت در حق تسلط بر بدن خود اعمال گردد
.
در دیدگاه سنتی تحت تاثیر آمیزه‌های مذهبی، فرهنگی و سیاست‌های برتری طلبانه، نژادپرستانه یا تبعیض آمیز همواره گستره تعریف امروزی درباره‌ی این حق را بر نمی‌تابد. از زمانی‌که کسب آزادی‌های فردی و اجتماعی از عرصه‌ی نظری وارد سیاست‌های دولت‌ها و قوانین ملی و بین المللی حقوق بشر شده است، به تدریج مفهوم تسلط و مالکیت بر بدن نیز وارد ادبیات حقوقی گردید.


مصادیق متعددی از اعمال تبعیض علیه انسان‌ها، به ویژه زنان، می‌توان برشمرد که منجر به عدم تسلط آن‌ها بر بدنشان می‌شود؛ نمونه‌ی روشن آن را می‌توان بردگی، کار اجباری، قاچاق انسان و اندام انسانی، ازدواج در کودکی، ازدواج اجباری، هم‌چنین مهم‌تر دانستن نقش مادری از ماهیت وجودی زن تا عقیم سازی اجباری و اعمال مجازات برای سقط جنین را برشمرد.


حق انسان بر بدن خویش بدین معنا است که هر انسانی این حق را دارد که در آزادی کامل راجع به وضعیت بدنی خویش تصمیم گیری نماید. به موجب این حق، هر انسانی می‌بایست از هر نوع فشار خارجی (وارده از سوی افراد دیگر) که بدن او را تحت تاثیر قرار می‌دهد، مصون باشد. حق بر بدن این اجازه را به شخص می‌دهد تا او نسبت به بدن خویش حس استقلال داشته به طوری که بدن به عنوان حریم خصوصی فرد درآمده واو احساس کند بر این بدن مالکیت دارد و احساس نکند که دیگری ویا حتی حکومت بر این بدن مالکیت دارد، متاسفانه در کشورهای با اکثریت مسلمان به نظر میرسد که فقط مردان نیستند که مالک بدن زنانند بلکه حکومت هم نمایندگی دارد از طرف شوهر ، پدر، برادر.. که مالکیت مردان خانه را بر تمام زنان آن خانه کاملا مورد حمایت قرار دهد ، وبه هیچ وجه مالکیت زن بر بدنش را محترم نمی شمارد . هرگونه تعرض به این حریم، نقض یکی از حقوق بنیادین بشر شناخته می‌شود. حق بر بدن به صورت‌های گوناگون در اسناد بین المللی اشاره شده که از ماحصل آن‌ها می‌توان چنین نتیجه گرفت که هر نوع تغییر در وضعیت ظاهری و داخلی بدن انسان می‌بایست با رضایت خود شخص باشد.


موضوع حق زن بر بدن ، موضوع گسترده ایست یکی ازمهمترین مسایل مطروحه در حیطه حق بر بدن ، خشونت خانگی است در این مقاله من به ریشه یابی خشونت خانگی و انواع و پیامدهای آن میپردازم.


برای ریشه یابی خشونت خانگی لازم میدانم ابتدا اشاره کنم که در بافت سنتی و مذهبی جامعه ایران از دیر باز زنان مورد خشونت خانگی بوده اند، با روی کار آمدن جمهوری اسلامی و انقلاب مردسالارانه ایران که بر تفاوت های جنسیتی و نقش زن در خانواده پافشاری میکند فرودستی زنان از سوی حاکمیت جدید تثبیت شد ، ستم جنسی که در عرف و شرع وجود داشت ، شکل قانونی به خود گرفت.


تحقیقات و بررسی های آسیب شناسان مسائل اجتماعی نشان می دهد، خشونت خانگی پیامد تبعیض جنسیتی است
البته اسناد بین المللی در این باره ساکت نیست ، کنوانسیون رفع همه اشکال تبعیض علیه زنان در بر گیرنده همه انواع این خشونت هاست که ناشی از تبعیض جنسیتی است



درماده‌ ۲این کنوانسیون آمده است:

دولتهای‌ عضو، تبعیض‌ علیه‌ زنان‌ را به‌ هر شکل‌ محکوم‌ می‌نمایند و موافقت‌ می‌نمایند بدون‌ درنگ‌، به‌ طرق‌ مقتضی‌، سیاست‌ رفع‌ تبعیض‌ علیه‌ زنان‌ را تعقیب‌ نمایند و بدین‌ منظور، بر امور زیر تعهد می‌نمایند:

الف‌: گنجاندن‌ اصل‌ مساوات‌ زن‌ و مرد در قانون‌ اساسی‌ یا دیگر قوانین‌ متناسب‌ داخلی‌ خود، اگر تا کنون‌ چنین‌ کاری‌ انجام‌ نشده‌ و حصول‌ اطمینان‌ از تحقق‌ عملی‌ این‌ اصل‌، از طریق‌ وضع‌ قانون‌‌ و طرق‌ مناسب‌ دیگر.

ب‌: اتخاذ تدابیر قانونی‌ و غیره‌ از جمله‌ وضع‌ ضمانت‌ اجراهای‌ مناسب‌ به‌ منظور جلوگیری‌ از اعمال‌ تبعیض‌ علیه‌ زنان‌.

ج‌: حمایت‌ قانون‌ از حقوق‌ زنان‌ براساس‌ تساوی‌ با مردان‌ و حصول‌ تضمین‌ و اطمینان‌ از حمایت‌ مؤثر زنان‌ علیه‌ هر نوع‌ تبعیض‌، از طریق‌ دادگاههای‌ صالح‌ ملی‌ و دیگر مؤسسات‌ عمومی‌.

د: خودداری‌ از انجام‌ هر گونه‌ اقدام‌ و عمل‌ تبعیض‌آمیز علیه‌ زنان‌ و تضمین‌ اینکه‌ مقامات‌ و مؤسسات‌ عمومی‌ بر طبق‌ این‌ تعهد عمل‌ نمایند.

ه‌: اتخاذ هر گونه‌ اقدام‌ مناسب‌ برای‌ رفع‌ تبعیض‌ علیه‌ زنان‌ توسط‌ هر فرد، سازمان‌ یا مؤسسه‌.

و: اتخاذ تدابیر لازم‌، از جمله‌ تدابیر قانونگذاری‌، برای‌ تغییر یا لغو قوانین‌، مقررات‌، عادات‌ و عملکردهایی‌ که‌ نسبت‌ به‌ زنان‌ تبعیض‌آمیز هستند.

ز: نسخ‌ کلیه‌ مقررات‌ کیفری‌ داخلی‌ که‌ تبعیض‌ علیه‌ زنان‌ را در بردارند.


لازم میدانم به دو موضوع در اینجا اشاره کنم :


۱- ضمن تحقیق در زمینه خشونت خانگی به ندرت به خشونت علیه دختران در خانواده اشاره شده بود و هر جا در مورد خشونت خانگی مطلبی نوشته شده بود منظور خشونت شوهران بر همسرشان بود در حالیکه من فکر میکنم اغلب زنان ابتدا در خانه پدر مورد خشونت واقع میشوند و بعد از ازدواج گاها خشونت شوهران علیه خودشان را طبیعی میپندارند.) بنابر این در هر جا واژه زنان را به کار میبرم ، منظورم کل جامعه زنان اعم از دختران و زنان متاهل است (


۲- آمارهایی که درصد خشونت خانگی علیه زنان در ایران را ۶۰ تا ۶۶درصد اعلام میکرد در حالی که درصد بسیار زیادی از زنان قربانی هیچ وقت در آمارها دیده نمیشوند. آنها به عنوان زنان «سازشکار» و «صبور» لب به بیان مشکل باز نمی کنند.


* خشونت رفتاری است که با هدف آسیب رساندن به دیگری ، به گونه های جسمی ، روانی ، تحمیل محدودیت های مالی ، ممانعت از پیشرفت های شغلی و ارتقای توانایی های فردی ، بی اعتنایی به دیگری _ در صورتی که میدانیم او به توجه و حمایت ما نیازمند است - و غیره گفته می شود .


*خشونت خانگی که تقسیم میشود به خشونت های زبانی، روانی، فیزیکی، حقوقی، جنسی، اقتصادی ، فکری، آموزشی و مخاطرات که در خانه به زنان و دختران تحمیل می شود.


در تحقیقات به عمل آمده خشونت روانی و کلامی در رتبه نخست و خشونت جنسی رتبه آخر را دارد . خانواده هایی که از نظر فرهنگی ، اجتماعی در سطح بالاتری هستند اعمال خشونت بر علیه زنان در آنها در رتبه پایین تری وجود دارد و خانواده های که درسطح فرهنگی ، اجتماعی پایین تری هستند درصد اعمال خشونت بر علیه زنان به شدت بالاست .


قوانین در جمهوری اسلامی ایران متاسفانه بعضی از این خشونت ها را مورد حمایت قرار میدهد.


خشونت خانگی در نوع خشونت فیزیکی آن انواع مختلف دارد که متاسفانه اولا به علت اینکه زنان علاقه ای ندارند که وارد مراکز انتظامی و دادگاهی شوند که به مهمترین دلیل آن اشاره کردم ) زنان صبور و سازشکارو بعضا ترس از بدتر شدن وضعیت و قضاوت اطرافیان که ترجیح میدهند سکوت کنند( و ثانیا به این دلیل که میدانند گوش شنوایی وجود ندارد و به این خشونت نیروی انتظامی و حتی بعضا دادگاه ها چندان اهمیت نمی دهند به این دلایل زنان اغلب ترجیح میدهند این خشونت ها که از طرف شوهر ، پدر ، برادر ویا افراد ذکورخانواده به آنها وارد میشود پنهان کنند البته این پنهان کاری در مورد خشونت خانگی خاص ایران نیست در همه دنیا زنها گاهی این خشونت ها را پنهان می کنند
ولی در ایران این پنهان کاری بیشتر از دیگر جوامع است چون در عرف و سنت و مذهب اغلب این خشونت ها طبیعی است و همچنین اتکایی به محافل پلیسی و قضایی ندارند و در قوانین هم کنترل خاصی در نظر گرفته نشده واز زنان در برابر خشونت خانگی حمایت نمیکند.


خشونت خانگی گاهی منجر به مرگ می شود ،جنایات و قتل های ناموسی از این دسته اند که قانونگزار نسبت به جانی بسیار مهربان است .


خشونت خانگی از نوع عاطفی که درقانون جمهوری اسلامی وجود دارد و به مرد حق چند همسری میدهد که عواطف زنان را جریحه دار می کند
وهمینطور حق صیغه کردن زنان دیگر برای مردان در قوانین ایران پذیرفته شده است .


خشونت جنسی از دیگر نوع خشونت خانگی است که متاسفانه قوانین ناظر بر این خشونت هاست اصل تمکین زن به معنای فرمان برداری بی چون و چرای زن از شوهر می باشد.
درماده ۱۱۰۸ قانون مدنی جمهوری اسلامی اشاره میکند ،، هرگاه زن بدون مانع مشروع از ادای وظایف زوجیت امتناع کند ، مستحق نفقه نخواهد بود در حقیقت زن مجازات می شود
اگر زنی که همسرش را دوست دارد در مواردی که آمادگی جسمی و روانی برای هم آغوشی ندارد ، احساس میکند به او تجاوز شده و مورد خشونت قرار گرفته است.


میتوان با اطمینان گفت ، تبعیض جنسیتی باعث خشونت میشود و خشونت چون باز تولید میشود انواع دیگری از خشونت را بوجود می آورد به عنوان مثال دخترانی که در خانه ازشدت خشونت و محدودیت از سوی پدر ، برادر و افراد ذکور فامیل روبرومی شوند زمانی که خانه را ترک می کنند تا به وضعیت خود سر و سامان دهند، با برچسب دختران فراری که هم تحقیر آمیز و هم مجرمانه است بسیاری ازامتیازات و احترامات زندگی فردی و اجتماعی را ازدست می دهند ، این دختران یا به اجبار به خانه پدری یعنی محل خشونت بازگردانده میشوند بدون مددکاری برای رفع عامل خشونت یا در جامعه رها میشوند که با انواع دیگری از خشونت مثل بیکاری ، جذب شدن به گروه های فساد ، اعتیاد و غیره درگیر می شوند .


و باز به عنوان مثال زنی متاهل که از خشونت خانگی خسته شده اگر طلاق بگیرد یا مجبور شود خانه را ترک کند ، مجبور میشود انواع دیگر خشونت را تحمل کند به عنوان یک زن بیوه در جامعه ای که حضور این زنان قابل احترام نیست زنی که بعد از طلاق احتمالا منابع مالی و اغلب سر پناه خود را از دست داده اند ودر موارد بسیار زیادی حتی فرصت دیدن فرزندانش را به بهانه های مختلف از او سلب کرده اند و چتر حمایت اجتماعی او را در بر نمی گیرد او مجبور میشود با خشونت های بسیاری دست و پنجه نرم کند . اگر بدون طلاق خانه را ترک کند مجبور میشود برخوردهای خشونت بار همسایه ، خویشاوندان و آشنایان را تحمل کند و یک زندگی اجتماعی بسیار محدود را تجربه کند.


در پایان ، اینکه جمهوری اسلامی ایران در قانون اساسی اصل ۲۱ ماده ۱ میگوید ایجاد زمینه های مساعد برای رشد شخصیت زن و احیا حقوق مادی و معنوی او و در همه مواردی که به زنان مربوط میشود با کلمات زیبایی مثل،احیای جایگاه واقعی زن ، زن راچون فرشته ای معرفی میکنند که جایگاه والایی دارد و از این دست ، با آن چیزی که عملا بر سر زنان می آید منافات دارد ،با مشاهده نرخ آسیپ پذیری زنان واعمال خشونت علیه زنان علی رغم اینکه به دلایلی که گفته شد آمار واقعی وجود ندارد میبینیم که زن هیچگونه احترامی در ساختار قوانین کنونی ایران ندارد آنچه واقعی است ذهنیت بیمار و زن ستیزاست که خشونت را بر زنان روا میدارد و ریشه در نگاه تبعیض آمیز در قوانین اسلامی ، عرف و سنت علیه زنان در ایران دارد به قولی خانه از پای بست ویران است ، خواجه در بند نقش ایوان است

۱۳۹۶ آذر ۳, جمعه

خشونت علیه زنان ، تجاوز به حقوق بشر است ...



 طبق ماده نخست از اعلامیه رفع خشونت علیه زنان :
مفهوم "خشونت علیه زنان " بیانگر هرگونه عمل خشونت‌آمیز علیه جنس زن است که موجب وارد آمدن آسیب یا درد جسمانی، جنسی یا روانی به زنان شود یا می‌تواند بشود، و همين طور تهدید به چنین اعمال، اجبار یا محروم کردن خودسرانه از آزادی، چه در زندگی اجتماعی و چه در زندگی شخصی.
پس از روی کار آمدن دولت جمهوری اسلامی ایران ، وضعیت زنان نه تنها پیشرفتی نداشت بلکه  در بسیاری از زمینه‌ها دچار پسرفت هم شد و فرودستی زنان از سوی حاکمیت جدید تثبیت گردید. با به قدرت رسیدن روحانیون و اجرا شدن قوانین اسلامی، زنان،‌‌ همان حقوق اندکی را که داشتند ، تا حدود زیادی از دست دادند. زنان در بسیاری از عرصه‌های زندگی خصوصی و حیات اجتماعی، با مشکلات و معضلات فراوان روبرو شدند. ستم جنسی که در عرف و شرع وجود داشت، شکل قانونی به خود گرفت و زندگی تمام زنان تحت الشعاع این قوانین واقع شد.
تصویب کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان همزمان بود با شروع دولت جمهوری اسلامی در ایران که آن را امضا نکرد.
این کنوانسیون به رفع تمام اشکال تبعیض از زنان و زمینه‌ها و تاریخچه حقوق بشر و اینکه در اعلامیه جهانی، حقوق برابر برای تمام انسان‌ها فرض شده است اشاره دارد.
مواردی از خشونت علیه زنان در دولت جمهوری اسلامی ایران :
تبعیض علیه زنان در موارد ازدواج و اشتغال و تاثیر خشونت بر آن‌ها
در مجموع قوانین ایران در فصل نکاح، نسبت به زنان به شدت ظالمانه است. به خصوص که صیغه را هم برای مردان متأهل تجویز می‌کند. و اجازه می‌دهد که دختران زیر سن را به عقد ازدواج در آورند.
تمکین در قوانین جمهوری اسلامی که از شرع سرچشمه گرفته است. زن اگر تمکین نکند مرد می‌تواند مطابق قانون نفقه را قطع کند و در شرع هم اگر زن تمرد کند مرد حق دارد او را بزند!
در ایران شوهر به موجب قانون رئیس خانواده است. در زندگی زناشویی حقوق زن با حقوق شوهر برابر نیست. شوهر می‌تواند تا چهار زن را به عقد زناشویی خود درآورد. در حالیکه زن مجبور به تمکین است.
به استناد این کنوانسیون خواستار رفع هر گونه تبعیض و خشونت علیه زنان بوده و خواهان برابری حقوق انسانی مردان و زنان و آزادیهای اساسی در زمینه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، مدنی و یا هر زمینه دیگری میباشد .

۱۳۹۶ آبان ۳, چهارشنبه

می رقصیدیم! پیش ﺍﺯ یورش اعراب


می رقصیدیم!
پیش ﺍﺯ یورش اعراب، ﺑﺎﺭﺍﻥ که ﻣﯽ ﺁﻣﺪ، ﻣﯿﺮﻗﺼﯿﺪﯾﻢ…





                                                  می رقصیدیم !! با صدای معصومه توکلی

                                http://www.bashariyat.de/ArchivRadio/249/miragsidem.mp3




۱۳۹۶ آبان ۱, دوشنبه

پرفسور احمدرضا جلالی به اعدام محکوم شد






حکم اعدام برای پرفسور احمدرضا جلالی به استناد ماده ۲۸۶ قانون مجازات اسلامی (ماده ای که برای اعدام انسان های بی گناه در سال ۱۳۹۲تصویب شد) توسط قاضی صلواتی صادر شد.
به گزارش شبتاب نیوز؛ وکیل پروفسور احمد رضا جلالی در گفتگو با خبرنگار شبکه جهانی «در تی وی» از صدور حکم اعدام برای آقای جلالی در  شعبه ۱۵دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی خبر داد.
احمدرضا جلالی استاد و پژوهشگر معتبرترین مرکز تحقیقات مدیریت بحران اروپا (جزء ۵ مرکز برتر دنیا)، پژوهشگر دانشگاه کارولینسکا (مرکز نوبل پزشکی وجزء ۱۰ دانشگاه برتر علوم پزشکی دنیا)، دارای بیش از ۴۰ مقاله انگلیسی و۵ کتاب مرجع انگلیسی، مجری و همکار بیش از ۳۰پروژه های تحقیقاتی خارجی، دارای بیش از صد سخنرانی و سمینار وکارگاه داخلی، بیش از دویست سخنرانی و سمینار وکارگاه داخلی، بیش از ۵۰ پروژه تحقیقاتی داخلی، استاد راهنمای بیست دانشجوی دکترا و فوق لیسانس خارجی، برنده جایزه دوم تحقیقاتی خودکفایی سپاه، جایزه برت تحقیقاتی از سپند، و جایزه برتر مدیریتی بحران پزشکی از انجمن اتحادیه اروپامی باشد.
این دانشمند ایرانی به دلایل واهی از تاریخ ۲​/۵/ ۱۳۹۵ در زندان اوین محبوس می باشد، که بیش از ۵ ماه از مدت حبس خود را در سلول انفرادی به سر برده است.
پرونده احمد رضا جلالی بهمن ۱۳۹۵ به شعبه ۱۵دادگاه انقلاب ارجاع شد، و با فشارهای زیاد قاضی صلواتی برای عزل وکیل خود «زینب طاهری» نهایتا در کشمکش میان دادگاه وپرفسور جلالی و به خواسته شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب، دبیر دریابیگی به عنوان وکیل دوم در پرونده اعلام وکالت نمود.
اولین جلسه دادگاه رسیدگی به پرونده احمد رضا جلالی، «استاد و پژوهشگر دو تابعیتی ایرانی سوئدی» در شعبه ۱۵دادگاه انقلاب اسلامی با ریاست قاضی صلواتی مورخ ۳۱​/۶/ ۱۳۹۶، دومین جلسه دادگاه نیز دوم مهرماه ۱۳۹۶ تشکیل شد، و در نهایت حکم اعدام آقای جلالی مورخ ۷​/۲۹/ ۱۳۹۶ به وکیل وی دبیر دریابیگی ابلاغ گردید.

۱۳۹۶ مهر ۳۰, یکشنبه

گزارش صوتی جلسه اعضای نمایندگی اسکاندیناوی 15 اکتبر 2017



در روز یکشنبه 15 اكتبر 2017 ساعت 9 به وقت اروپای مرکزی جلسه ماهانه نمایندگی اسکاندیناوی با حضور کلیه اعضا برگزار شد.

در ابتداى جلسه طبق اعلام قبلى راى گيرى و انتخاب مسئول نمايندگى اسكانديناوى براى دوره يكسال 2018 صورت گرفت وخانم معصومه توكلى براى قبول اين مسئوليت انتخاب شدند. علاقه مندان میتوانند گزارش جلسه فوق را از فایلهای ضبط شده زیر شنوا باشند.

خانم مهناز احمدی : گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق بشر ایران در ماه گذشته

خانم معصومه توكلى : تشریح ماده 18 اعلاميه جهانی حقوق بشر

اقای احسان حياک : روز جهانى كودك و وضعيت كودک و كودكى در ايران

اقای سعيد حسينى : دلنوشته زن تيره روز

اقای احمد هاشمى نژاد : وضعيت آزادى بيان و انديشه در ايران


لیلا بیات ، پناهجوی ایرانی به نروژ بازگشت





سازمان حقوق بشر ایران، ۲۱ مهر ماه ۱۳۹۶: لیلا بیات، پناهجوی ایرانی که پس از بازگردانده شدن به ایران حکم شلاق بر رویش اجرا شده بود به نروژ بازگشت.
بنا به اطلاع سازمان حقوق بشر ایران، صبح روز جاری، جمعه ۲۱ مهر ماه، لیلا بیات به کشور نروژ بازگشت. این پناهجوی ایرانی سال ۱۳۸۶ به دلیل شرب خمر به همراه سه تن از دوستانش بازداشت و به ۸۰ ضربه شلاق محکوم شده بود. وی که در نهایت برای اجتناب از اجرا شدن حکم به کشور نروژ پناهنده شده بود، ۲۱ اسفند ۱۳۹۵ به دستور مقامات اداره مهاجرت نروژ که محکومیت وی به شلاق را باور نکرده بودند، از پسر ۱۳ ساله خود جدا شده و به ایران بازگردانده می‌شود.
پس از بازگشت اجباری به ایران، بعد از ظهر سه‌شنبه ۲۸ شهریور ماه سال جاری حکم ۸۰ ضربه شلاق "لیلا بیات" در شعبه ۳ اجرای احکام دادسرای ارشاد به اجرا درآمد و خبر آن از سوی سازمان حقوق بشر ایران منتشر شد و چند روز پس از آن، سفارت نروژ در تهران با وی ملاقات داشت.
وکیل لیلا بیات در خصوص نحوه بازگردانده شدن موکلش به کشور نروژ توضیحی نداد ولی این احتمال وجود دارد که مقامات نروژ به اشتباه خود پی برده و موجبات بازگشت وی را فراهم کرده باشند.
محمود امیری مقدم سخنگوی سازمان حقوق بشر ایران ضمن ابراز خرسندی از بازگردانده شدن لیلا بیات به نروژ گفت: "ما خوشحالیم که دولت نروژ به اشتباه خود پی برده و لیلا بیات اکنون در نروژ در کنار پسر ۱۳ ساله‌اش است ولی سئوال ما این است که آیا تحمل ۸۰ ضربه شلاق برای پی بردن به صحت پرونده وی ضروری بود؟ دولت نروژ باید برای جلوگیری از اشتباهات آینده، در پروسه رسیدگی به پرونده لیلا و دیگر پناهجویان بازنگری جدی به عمل آورد."

۱۳۹۶ مهر ۲۹, شنبه

بررسی وضعيت قربانيان خشونت در ایران


شهرزاد همتی
درست در همان روزهایی که مردم برای به دار مجازات آویختن قاتل آتنا اصلانی، دخترک معصوم پارس‌آبادی، در کنار خیابان نشسته بودند و دوربین‌به‌دست این لحظات را ثبت می‌کردند، خانواده ستایش قریشی که درست ١٨ ماه قبل بلایی مشابه را تجربه کرده بودند، در تصمیم خود برای اعدام امیرحسین، قاتل دخترشان که هنوز ١٨ ساله نشده بود، مصمم‌تر می‌شدند. آنها هم مثل خانواده آتنا، دنبال اشد مجازات بودند، دنبال چیزی برای التیام...  اما همه مردم از امیرحسین بیزار بودند. شاید اگر شرایطش فراهم می‌شد خانه او را هم مثل خانه قاتل آتنا خراب می‌کردند، بی‌خبر از پدر و مادر درهم‌شکسته و طردشده امیرحسین که پنج کوچه پایین‌تر در محله شلوغ خیرآباد ورامین در خانه‌شان منتظر بودند تا آنها را برای آخرین ملاقات حضوری با تنها پسرشان بخواهند. در روزهایی که حکم قاتل آتنا اجرا شد، احتمالا آنها هم خودشان را برای چنین روزی آماده می‌کردند، در تمام روزهایی که مرد تنها و غمگین از کمرکش کوچه باریک محله‌شان می‌گذشت و کسی سلامش را علیک نمی‌داد، هنوز تصویر امیرحسین بالای تلویزیون‌شان جا خوش کرده بود. تلاش‌های فعالان مدنی برای به‌تعویق‌انداختن حکم اعدام امیرحسین فعلا جواب داده است. این تلاش‌ها نه برای پایمال‌کردن خون ستایش کوچک، بلکه برای آرام‌کردن دردی است که هیچ‌وقت التیام پیدا نمی‌کند، این گزارش داستان تلاش‌های یک گروه برای صلح است.
دوشنبه، ٣ روز مانده به واقعه
قرار است امیرحسین را پنجشنبه اعدام کنند، از دوشنبه همه در تب‌وتاب‌اند. بخشی از آنها همان گروهی هستند که مراسمی را همان روزهای کشته‌شدن ستایش نزدیکی سفارت افغانستان برگزار کردند و برایش شمع روشن کردند. یکی از آنها می‌گوید: «آن‌روزها همه مسخره‌مان می‌کردند که افغانستانی‌ها اینجا این‌ رفتارها را می‌کنند و شما برای کسی شمع روشن نمی‌کنید. فردا هم که حکم اعدام آمد می‌روید دنبال رضایت، می‌گفتند کارهایمان متناقض است، اما هیچ‌کدامشان به این فکر نکردند ما در کنار خانواده ستایش ایستادیم و برای این دختر معصوم شمع روشن کردیم تا فردا روی صحبت‌کردن با مادر داغدارش را برای اینکه از خون امیرحسین بگذرد، داشته باشیم».قرار با دکتر نور، سفیر افغانستان در ایران را فعالان مدنی هماهنگ کرده‌اند. در دفتر اصلی سفارت در شهرک غرب تهران با او گفت‌وگو می‌کنیم. آرام و منطقی به صحبت‌ها گوش می‌دهد. زنان و مردان به ردیف در اتاقش نشسته‌اند و از دغدغه‌هایشان می‌گویند. از اینکه امیرحسین با وجود تمام گره‌های روانی‌اش هنوز کودک است، از اینکه خانواده ستایش را فراموش نکرده‌اند، از اینکه این بخشش می‌تواند اثر مهمی در روابط دو کشور داشته باشد... نور به حرف‌ها گوش می‌دهد، صورتش را بالا می‌گيرد و شمرده از دغدغه‌های خودش و یک ملت می‌گوید که دخترشان مورد تجاوز قرار گرفته و سپس به قتل رسیده: «خوشبختانه ما سپاسگزاریم که در این مورد که کشور برادر چه در سطح دولتی، چه در سطح مردمی و چه در سطح فعالان حقوق‌بشری، پیش‌قدم بودند. حتی مقامات رسمی نیز به دلجویی برآمدند. حتی از طرف دادستان مربوطه و برخی مقامات رسمی و فرهنگی اجتماعی بانفوذ، از جمله سیدحسن خمینی، ما مورد دلجویی قرار گرفتیم. ما سپاسگزار هستیم که جلوی هرگونه ذهنیت‌سازی گرفته شد. درعین‌حال این سروصدای رسانه‌ای پیامدهای منفی هم داشت. باز هم در افغانستان منتظر هستند که چه کاری بکنند، این خانواده مظلوم که این‌همه مصیبت دیده است، زیر فشار هم‌وطنان خود نیز قرار گرفته‌اند، نزدیکان آنها که در افغانستان هستند مصر به اعدام هستند. از طرفی وقوع یک حادثه مشابه در پارس‌آباد ایران و اجرای حکم اعدام مزید بر علت است و مردم افغانستان منتظر هستند ببینند حکم چگونه اجرا می‌شود و حتی عدم اجرای آن در داخل ایران نیز واکنش منفی خواهد داشت. اما در مجموع ما هم هم‌عقیده هستیم که اعدام راه‌حل نیست، هرچند گاه کارساز است، اما در مجموع در ایران کسانی که در ترانزیت مواد مخدر هستند، اعدام می‌شوند اما این اعدام هیچ تأثیری در کاهش روند خریدوفروش مواد مخدر ندارد و غالبا کسانی در پنجه قانون می‌افتند که ابزاری کوچک در مجموعه‌ای مافیایی هستند. گاهی ممکن است تأثیرات زندان بیشتر باشد اما در هر صورت باید این نکته را در نظر گرفت که آن‌ خانواده نیز تحت فشار است، چند ساعت پیش با آنها تماس گرفتیم و این مسئله را طرح کردیم و دیدیم آنها آمادگی ندارند. شاید اگر مسئله تجاوز رسانه‌ای نمی‌شد، غرور افغانستان تا این حد جریحه‌دار نمی‌شد». او در پایان می‌گوید: «در هر صورت من ترجیح می‌دهم خانواده داغ‌دیده ستایش خودشان تصمیم بگیرند، این حق آنهاست و ما از آنها دفاع می‌کنیم».
سه‌شنبه، ٢ روز مانده به واقعه
خیرآباد شبیه یک محله است، یک محله که تا چشم کار می‌کند روبه‌رویش زمین‌های خاکی بی‌منظره است. احتمالا امیرحسین در همین زمین‌خاکی‌ها می‌دویده و بازی می‌کرده، از جلوی اولین خواروبارفروشی که می‌گذریم همه می‌گویند شاید ستایش آخرین بستنی زندگی‌اش را از همین مغازه خریده بود... بچه‌های اینجا خیابانشان بی‌منظره است، تا چشم کار می‌کند آدم است و بیابان. محلی‌ها بیشتر افغانستانی‌ هستند. زن‌ها با چادرهای خاکی در صف نانوایی ایستاده‌اند، بچه‌ها توی خاک بازی می‌کنند، بزرگ می‌شوند و تمام می‌شوند. خاک فصل مشترک همه آنهاست، این غبار انگار توی جانشان می‌نشیند، می‌ماند و با آنها عجین می‌شود.بعد از آن اتفاق، آنها بودند که تصمیم گرفتند خانه‌شان را عوض کنند. صفیه، مادر ستایش، رنگ‌پریده و لاغر است. توی اتاق نزدیک حیاط نشسته و زانوهایش را بغل کرده است. مدام می‌گوید: «آمدید؟ ‌خوش آمدید... بعد از ١٨ ماه خوش آمدید... تمام این ١٨ ماه که من از درد می‌پیچیدم و یاد جنازه و تن تکه‌تکه بچه‌ام بودم، کجا بودید؟ خوش آمدید؛ اما از من نخواهید که ببخشم. ١٨ ماه است ستایش در خانه را نمی‌زند... ١٨ ماه است خانه‌خرابیم... تا امروز کجا بودید؟».
توی خانه هیچ عکسی از ستایش نیست؛ عکس‌ها را جمع کرده‌اند تا کمتر دلشان بسوزد. پدر نیست، پیش خودمان می‌گوییم شاید نخواسته اینجا توی رودربایستی بخشش قرار بگیرد. پدر ستایش مقنی بوده؛ همه روزهایی که تا انتهای زمین را می‌کنده تا به آب برسد، هیچ‌وقت فکرش را نمی‌کرد همسایه دیوار به دیوارشان قاتل ستایش بشود. امروز اما دیگر بی‌کار است. دیسک کمر و افسردگی، توان از چاه پایین‌رفتن را از او گرفته. رفتن ستایش خانه‌نشینش می‌کند. قربانی بعدی، برادر بزرگ‌تر است که بعد از مرگ ستایش ناچار درس را رها می‌کند و می‌شود مرد خانه و نان‌آور... بعد نوبت خواهر بزرگ‌تر می‌شود که به‌خاطر بالارفتن قند مادر، خانه‌دار می‌شود. فقط دختر کوچک‌تر خانواده به مدرسه می‌رود که انگار او هم دلش نمی‌خواهد که برود. خشونت به همین سادگی، یک خانواده ساده و معمولی را زمین‌گیر می‌کند. به‌ همین ‌راحتی این خانواده قربانی خشونت می‌شوند؛ از صفیه که داغ ستایش هنوز برایش تازه است تا پسر چهار‌ساله خانه که قرص اعصاب مصرف می‌کند. صفیه می‌گوید: «هی سرش را می‌کوبد به دیوار...». آنها غمگین هستند... صفیه می‌گوید: «افغانستانی‌ها به ما گفتند اگر ببخشیم ما را می‌کشند. ما تفاضل دیه نداشتیم که بدهیم. گفتند چون ستایش دختر بوده، باید صد ‌میلیون بدهیم تا اعدامش کنند، ما هم که نداشتیم، سپردیم به خدا... الان هم ما پول نداده‌ایم که اعدام کنند، چون تجاوز کرده، دولت می‌خواهد اعدامش کند؛ اما من نمی‌گویم که صبر کنند، مگر برای قاتل آتنا صبر کردند؟ من جنازه بچه‌ام را ندیدم، چیزی برای دیدن نمانده بود... و دوباره تکرار می‌کند: تمام این ١٨ ماه کجا بودید؟». تمام این چند ماه گذشته، صفیه و خانواده‌اش خدمات ارائه‌شده به خانواده آتنا را دنبال کرده‌اند و با خودشان فکر می‌کنند به‌خاطر افغانستانی‌بودنشان بود که کسی به فکرش نرسید برایشان مشاور بفرستد، برایشان کار پیدا کند و خانه‌شان را عوض کند. این داغ بر پیشانی‌شان است؛ چون افغانستانی بودند از اعدام باید تشکر کنند. چیزی بیشتر از این نصیبشان نمی‌شود... .
خانه امیرحسین
پدرش بازنشسته صنایع دفاع است؛ متولد سال ١٣٤٥... شقیقه‌هایش سفید است... . مادر دولادولا راه می‌رود... . خانه‌شان آماده عزاست؛ مبل‌ها را کنار هم چیده‌اند... پسر دو روز دیگر اعدام می‌شود. دختر بزرگ‌تر، مادر و مادرشوهر در آشپزخانه نشسته‌اند. وسایل بنایی هنوز دست‌نخورده است؛ پدر بعد از بازنشستگی، بعد از گرفتن پاداش بازنشستگی و به خانه بخت فرستادن سه دختر، تصمیم گرفت دستی به سر و روی طبقه بالا بکشد تا شش، هفت سال بعد که امیرحسین داماد شد، خانه تمیز باشد. دیوارهای طبقه بالا، همان قربانگاه ستایش، صورتی است. ساختمان نیمه‌کاره است، از پله‌ها که بالا می‌رویم پایمان به استانبولی و کیسه سیمان گیر می‌کند... همه‌چیز نیمه‌کاره می‌ماند، خانه‌ای که قرار بود خانه بخت امیرحسین باشد، حالا شده قربانگاه. در تمام این مدت، خانواده امیرحسین درِ خانه ستایش را نزده‌اند و آنها دلگیرند. پدر امیرحسین می‌کوبد بر فرق سرش و اشکش سرازیر می‌شود: «به خدا روم نشد... می‌گفتم ببخش؟ مگه می‌تونستم تو روشون نگاه کنم؟ به خدا نمی‌شد... من همه‌جا گفتم هرچی حقشه به سرش بیارید... اما پسرمه... بچه‌ست.. هنوز بچه‌ست...». مادر مستأصل است، آرام و بی‌قرار توأمان؛ امروز امیرحسین را دیده. می‌پرسیم ملاقات حضوری بود یا کابینی؟ می‌گوید: «کابینی بود، شلاقش رو زده بودند، رفتیم ببینیمش، چشماش قرار نداشت... کاش بذارن دردش آروم بشه بعد بکشنش...». عکس امیرحسین بالای تلویزیون است؛ از همان عکس‌های زیارتی که احتمالا سه، چهار سال قبل در مشهد گرفته‌اند. امیرحسین غرق در نور، در صحن ایستاده و به آینده روشنی فکر می‌کند. در میان حرف‌هایش به تشنج‌های امیرحسین اشاره می‌کند؛ او در کودکی تشنج می‌کرده؛ اما در تمام این سال‌ها، هیچ‌وقت هیچ کاری نکرده که آنها به او شک کنند.
امیرحسین و اختلال سلوک
مجتبی فرح‌بخش، وکیل امیرحسین، در گفت‌وگو با «شرق»، با ارائه توضیحاتی درباره این پرونده و تلاش‌ها برای عقب‌انداختن اجرای حکم و صحبت با خانواده ستایش قریشی، گفت: «ما همه تلاشمان را برای دلجویی از خانواده داغدار ستایش به کار خواهیم بست». از فرح‌بخش درباره احتمال بیماری روانی امیرحسین سؤال می‌کنیم و او می‌گوید: «ما در علم حقوق دو نوع بیماری روانی داریم؛ یک اختلال روانی که در عرف به‌عنوان جنون از آن یاد می‌شود و بیماری‌های سایکولوژیکی که ساختار روانی یک فرد را به هم می‌ریزد و در حقوق عامل رافع مسئولیت کیفری است».منتها یک‌سری اختلالات خفیف روانی وجود دارد، مثل همین اختلالی که کارشناس کانون اصلاح و تربیت برای امیرحسین تشخیص داده که اختلال سلوک نام دارد. اختلال سلوک تقریبا کودکان زیر سن بلوغ را در بر می‌گیرد و اگر این بیماری در طول زمان درمان نشود، اختلال شخصیت ضداجتماعی پیدا می‌کنند. سابقه امیرحسین و روان‌شناس کانون شهادت می‌دهد که مشکوک به بیماری اختلال سلوک است، نشانه‌های اختلال سلوک‌ نداشتن حس همدلی با دیگران است. یعنی وقتی یک انسان معمولی از زجرکشیدن یک فرد ناراحت می‌شود، کسی که اختلال سلوک دارد، این اتفاق دگرگونش نمی‌کند. از حرکات و سکنات امیرحسین، این بی‌ثباتی شخصیتی برداشت می‌شود. همان‌طور هم که مستحضر هستید، این فرد دومرتبه در زندان اقدام به خودزنی کرد و مدتی را هم در بیمارستان اعصاب و روان بستری شد. الان هم حدود ١٧ عدد قرص می‌خورد». فرحبخش در پاسخ به این سؤال که آیا امیرحسین پشیمان است می‌گوید: «امیرحسین هنوز بچه است، حرف‌های عجیب‌وغریب زیاد می‌زند. الان که به رجایی‌شهر منتقل شده، هیجان‌زده است، فکر می‌کند مرد شده، با هیجان به من زنگ می‌زند و می‌گوید آقای فرحبخش من را به رجایی‌شهر بردند. اما گاهی هم زنگ می‌زند و می‌گوید ستایش را پشت سرش دیده؛ این توهمات را هنوز هم دارد. محیطی که امیرحسین در آن رشد کرده مشکلات فراوانی داشته؛ شما نمی‌دانید در این اتفاق مست‌بودن امیرحسین چقدر مؤثر بوده است. البته خبر احتمال تعویق حکم اعدام به من هم رسیده و امیدواریم چنین اتفاقی بیفتد و اگر فردا حکم اعدام انجام نشود، اقداماتی را در دستور کار داریم که بتوانیم از خانواده ستایش رضایت بگیریم که انجام قصاص منتفی شود و درعین‌حال، برای حکم اعدام هم تصمیماتی داریم که اگر ممکن باشد، از روش‌های قانونی درباره آن اقداماتی را انجام بدهیم».
ما را اعدام کردند نه اسماعیل را... 
وقتی خشونتی در این سطح اتفاق می‌افتد، توانایی تقسیم‌بندی افراد را از دست می‌دهیم... این اتفاق در جریان ماجرای حمله به خانه اسماعیل، قاتل آتنا دختر پارس‌آبادی هم افتاد. کریم جعفرزاده برادر اسماعیل است، آرام حرف می‌زند و هنوز غمگین است... مدام می‌گوید: خانم همه یادشون رفته؛ الان می‌ترسم باز حرف بزنیم و یادشون بندازید و دوباره ولمون نکنند... بعد انگار توی رودربایستی می‌گوید: «اسماعیل سه تا بچه داشت. یک دختر ١٣ساله، یک پسر ١٨ساله و یک پسر ٩ساله... شهرشان را عوض کردم که کسی آنها را نشناسد. اما بچه‌ها دیگر نمی‌خواهند مدرسه بروند... با وجود اینکه یک ماه از بازگشایی مدرسه‌ها گذشته، تازه ثبت‌نامشان کردیم، آنها هم یک روز می‌روند و یک روز نمی‌روند، پسر بزرگش هم که کلا درس را ر‌ها کرد... . می‌دانید شرایط در جامعه به سمتی پیش رفت که همه ما را با یک چوب زدند. گفته بودند اسماعیل در حسابش ٨٠٠‌ میلیون پول دارد اما کاش می‌آمدند و می‌دیدند که در حسابش حتی ٨٠‌ هزار تومان هم نبود...». از او درباره شرایط روحی خانواده می‌پرسم... دوباره حرفش را عوض می‌کند و می‌گوید: «من کارمندم، حالا حقوقم را با هم تقسیم می‌کنیم...». بعد از کمی سکوت ادامه می‌دهد: «مادر من سید است، خاله‌ها و پدربزرگم هم حافظ قرآن هستند، خاله‌هایم استاد قرآن بودند و هستند... ما در چینن خانواده‌ای رشد کردیم...». از او سؤال می‌کنیم که شب اعدام چه کردند: «می‌گوید فامیل را جمع کردیم و تا بعد از اعدام در شهری دیگر قرآن خواندیم تا روحش آرام شود. برایش مراسم نگرفتیم که کسی ناراحت نشود... اما یک روز قبل از اعدام آمبولانس گرفتم که جنازه را جای دیگری ببریم و خاک کنیم...». او در پاسخ به این سؤال که آیا خانواده اعدام را دیده‌اند یا نه می‌گوید: «ما تلاش کردیم که نبینند اما بالاخره دیدند. می‌دانید خانواده ما مقید هستند... وقتی برای تسلیت آمدند کسی خانه ما غذا نمی‌خورد؛ چون می‌گفتند مال بچه یتیم را نمی‌خوریم، من قسم دادم که پول خودم بوده تا حاضر می‌شدند یک لیوان آب بخورند... این بچه‌ها در سنی که روحشان در حال شکل‌گیری است، این همه متلک را بر نمی‌تابند... می‌دانید مادرم، این زن سید را خیلی اذیت کردند... می‌گفت حالا که اعدامش می‌کنند، کاش در ملأ عام نبود تا آبروی ما نرود؛ اسماعیل را اعدام نکردند ما را اعدام کردند...».
این تمام ماجرا نیست
حالا اعدام عقب افتاده، دادگستری استان تهران به این نتیجه رسید که این اقدام به بعد از ماه‌ صفر موکول شود. حالا خانواده امیرحسین وقت دارند که عذرخواهی کنند و آنهایی که ستایش و خانواده‌اش را فراموش کرده بودند، فرصت دلجویی دارند اما حق و حقوق متهم را نیز نباید فراموش کرد. عبدالصمد خرمشاهی، وکیل دادگستری در گفت‌وگو با «شرق» دراین‌باره می‌گوید: در سال‌های اخیر شاهد بوده‌ایم برخی پرونده‌‌ها از روال عادی خارج می‌شوند. این خارج‌شدن به چند دلیل اتفاق می‌افتد: یکی اینکه در رسانه‌ها بازتاب فراوانی دارند، از طرف دیگر افکار عمومی و خشم جامعه علیه متهم شکل می‌گیرد. این درحالی است که ما دنبال مجازات‌نکردن متهم نیستیم اما می‌گوییم از افراط و تفریط جلوگیری کنید. او افزود: «از زمانی که قاتل مرحوم روح‌الله داداشی دستگیر شد و بدون ایجاد روند تشریفات دادرسی سریع محاکمه و قصاص شد، این نوع رسیدگی تسری پیدا کرد. از طرفی ترازوی عدالت نباید به طرف هیچ‌کدام از طرفین دعوا سنگینی کند. ماجرا این است که از همان شروع ماجرا اسم قاتل روی فرد می‌گذاریم که هنوز متهم است. ما در پرونده‌های اخیر افکار عمومی را تهییج کردیم و خشمی بزرگ را نسبت به متهم ایجاد کردیم. در پرونده ستایش نفرتي از امیرحسین ایجاد شد که کسی با خودش نگفت این هم کودک است و قربانی اجتماع، درست است که در قوانین ما کودک ١٥ ساله دارای مسئولیت است، اما ماده ٩١ قانون مجازات اسلامی صریحا می‌گوید: در جرائم موجب حد یا قصاص هرگاه افراد بالغ کمتر از ١٨ سال، ماهیت جرم انجام‌شده و یا حرمت آن را درک نکنند و یا در رشد و کمال عقل آنان شبهه وجود داشته باشد، حسب مورد با توجه به سن آنها به مجازات‌های پیش‌بینی‌شده در این فصل محکوم می‌شوند.  این وکیل دادگستری در ادامه افزود: «در مورد امیرحسین هرجایی که مسئولان قضائی صحبت کردند، صحبت‌ها علیه امیرحسین بود. کاش کمی به مواد قانونی دقت کنیم. ماده ٤ قانون آیین دادرسی کیفری بر اصل برائت متهم تأکید می‌کند؛ مجموعه مطالبی که در قانون آیین دادرسی کیفری می‌بایستی برای همه متهمان اجرا شود. این در حالی است که در پرونده ستایش این اتفاق نمی‌افتد. در این پرونده‌ها می‌بینیم که افکار عمومی علیه متهم تهییج شد که همه گفتند با چه چهره خلافکار حرفه‌ای‌اي طرف هستیم. این در حالی است که امیرحسین مطابق قوانین بین‌المللی هنوز کودک محسوب می‌شود. با تحریک احساسات جمعی بود که اشد مجازات برای این فرد در نظر گرفته شد و حالا هم دوستان به دنبال گرفتن رضایت هستند. سؤال اینجاست که چرا باید روند به شکلی تعریف شود که شما برای یک بچه اشد مجازات را بگیرید؟» می‌گویند امیرحسین بعد از صفر اعدام می‌شود، اما جدا از همه این مسائل باید فکری به حال دل‌های شکسته کرد. بعد از آن‌همه خشونت و اعدام در ملأ عام در پارس‌آباد، آیا روان‌کاوی را به شهر برای سنجش وضعیت روحی مردم فرستادیم؟ آیا فکری به حال فرزندان طردشده اسماعیل کردیم؟ آیا به دنبال دلجویی از خانواده ستایش که ميهمان هستند کردیم؟ ‌اصلا می‌دانید حال پدر امیرحسین چطور است؟ حاضرید با او هم‌کلام شوید یا فقط به اعدام در ملأعام امیرحسین فکر می‌کنیم؟ به این فهرست قاتل و خانواده پارسا، قاتل و خانواده بنیتا، قاتل و خانواده اهورا و همه آدم‌هایی را که در چرخه خشونت گرفتار می‌شوند اضافه کنید. 

زنان عرب ، از زنده به گوری تا وزارت

#حقوق_زنان

زمانی که اعراب دختران خود را زنده به گور میکردند،زنان ایرانی پادشاه میشدند؛اما امروز زنان ایرانی نصف مرد محسوب میشوند!


نصر: همه‌ساله ایرانی‌های زیادی می‌روند امارات برای تفریح و حتی گاه به‌طور خاص، برای نشستن پای کنسرت‌های خوانندگان ممنوع‌الورود لس‌آنجلسی.

 درست است : که زنان ایرانی هیچ نماینده‌ای در هیچ‌کدام از وزارت‌خانه‌های کشورشان ندارند، درعوض، به کشور امارات متحده عربی، اگر بروند یک خانم ایرانی‌الاصل بلوچ را رویت خواهند کرد؛ درحالی‌که لبخند به لب دارد، بر مسند وزارت علوم در این کشور توریستی حاشیه خلیج فارس نشسته و شاید این ساره خانمِ امیری هم از آن سوی آب‌های نیلگون برای تمامی دختران بلوچی دست تکان دهد که تمامی آرزویشان داشتن یک مدرسه است تا نخواهند بعد از پایان دوره ابتدایی در خانه مرزی خود بنشینند.


در ایران هم قرار بود دولت دوزادهم سه زن را به‌عنوان وزیر برگزیند؛ قراری نانوشته که جنبشی را در میان فعالان حقوق زنان به‌پا کرد؛ گفتند به مرگ بگیریم تا به تب راضی شوند و حداقل به یکی‌اش رضایت بدهند؛ طوفان شب پیش از موعدی که قرار بود تعیین تکلیفی اساسی صورت بگیرد را یادمان هست و همه آن توئیت‌ها با هشتگ‌های مولاوردی، وزیر زن، آموزش و پرورش؛ بعد هم که آقای رئیس‌جمهور آمد و گفت شرمنده، انگار آب سردی ریخته شد بر تمامی پیکره زنانه‌ای که پیش از آن، با رنگ‌های بنفش، پای وعده‌ها، داد زده بودند، آن‌قدر که صدایشان گرفته شود.

پس طبیعی است که اگر به امارات بروید، «حسادت زنانه»‌تان گُل کند اما ساره تنها نیست و اصلا کار از حسادت می‌گذرد و به نوعی یاس و ناامیدی می‌کشد، زمانی‌که تصویر هشت زن دیگر در کنار او با لبخندهای پهن و دندان‌های سفید در یک کادر واحد به شما افاده می‌دهند.

بله از ایرانی‌ها (تقریبا همه اقوامشان) اگر بپرسید، طوماری کهن از تاریخی زنانه همراه قهرمانی‌های بزرگ و متمدانانه خود را برایتان شرح خواهند داد؛ زنان عربستانی تا به حال به محدودیت‌هایی عجیب خو کرده بودند اما حالا که آزاد شده‌اند انگارنه‌انگار و طوری در یک کادر جاگرفته که انگار سالیان سال است دارند وزیر و وکیل می‌شوند؛ و خانم‌ها و حتی آقایان ایرانی کمی خود را جمع‌وجور می‌کنند و همه حرف‌هایشان را در مورد قضیه عقب‌ماندگی و زنده‌به‌گوری و این‌حرف‌ها، قورت می‌دهند. آقای محمد بن راشد آل مکتوم، نخست‌وزیر امارات هم کاری به این حرف‌ها و گذشته‌ها ندارد و در حکمی این ۹ زن را به‌عنوان وزیران کابینه جدید خود منصوب می کند.

بله؛ چشم اماراتی‌ها هم انگار به عربستان افتاده؛ معلوم نیست برای این است که از زیر فشارهای حقوق بشری، خود را برهانند که یک‌باره دست به تغییراتی در حوزه زنان زده‌اند یا هرچیز دیگر اما دست به دست هم داده‌اند تا با یک هم‌دستی پرسر و صدا، زنان را توی بوق و کرنا و رقص عربی‌شان کنند. این‌طور که پیش می‌رود باید منتظر قطر و کویت و بقیه کشورهای این‌طوری باشیم شاید هم با این تکانه‌ها کمی از تاریخ کهن و جمعیت بالا و زنانگی‌های قدیمی خودمان دور بشویم و به زمان حال بیاندیشیم.

بعد از همان جلسه‌ای که رئیس‌جمهور گفت شرمنده است، تنها گزینه مذکور وزارت در ایران، در حالی چادر خود را موقع پایین‌آمدن از پله‌ها جمع می‌کرد، که از یک معاونت زنانه به یک معاونت محیط زیستانه جابه‌جا شد.
آساره کیانی

۱۳۹۶ مهر ۲۸, جمعه

تداوم بی‌خبری از وضعیت نوکیش مسیحی “محمدعلی ترابی” در دزفول



خبرگزاری هرانا – در حالی نزدیک به دو هفته از بازداشت این نوکیش مسیحی می گذرد که ماموران امنیتی پیشتر به وی گفته بودند که پس از پنج روز آزاد خواهد شد .اما تاکنون اطلاع دقیقی از وضعیت و محل نگهداری وی در دسترس نیست. همچنین خانواده ترابی علیرغم تلاشها و بنا به دلایل امنیتی نتوانستند در شهر زادگاهش وکیلی برایش پیدا کنند.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از محبت نیوز، با گذشت نزدیک به دو هفته از بازداشت «محمدعلی ترابی» از نوکیشان مسیحی شهر دزفول، خانواده و بستگان او هنوز از محل بازداشت وی و اتهاماتش بی‎خبرند و پیگیری‌های آنها از مراجع قضایی بی‎نتیجه مانده است.
محمدعلی ترابی نوکیش مسیحی ۳۹ ساله ظهر سه‏ شنبه ۱۸ مهر ماه ۱۳۹۶ در محل کارش در منطقه «قلعه سید» دزفول توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به محل نامعلومی منتقل شد که پیش‏‌بینی می‎شود اداره اطلاعات شهر اهواز باشد.
گرچه محل دقیق این مرکز مشخص نیست، اما گفته می‎شود، پادگانی دور افتاده حوالی منطقه‎ی «چهار شیر» اهواز در جاده‌‏ی منتهی به فرودگاه باشد. این مرکز متعلق به اطلاعات سپاه است و گفته می‏شود که چندین سلول انفرادی دارد و بازداشت ‏شدگان پیش از این به این محل منتقل می‌شدند.
منابع آگاه گزارش دادند که چند روز پیش به ترابی گفته‎اند که بعد از پنج روز آزاد می‌شود، اما با پایان یافتن این مدت به دستور بازجو بازداشت وی بدون هیچ دلیلی تمدید شده است.
در حال حاضر نزدیک به دو هفته از بازداشت او گذشته و تنها یک بار اجازه تماس با خانواده خود را پیدا کرده است.
خانواده آقای ترابی در دزفول نتوانستند برای او وکیل پیدا کنند و هیچ شخصی وکالت او را قبول نکرده، بنابراین مجبور شدند به اهواز بروند و از آنجا برای گرفتن وکیل اقدام کنند!
خانواده این نوکیش مسیحی روز پنجشنبه برگه وکالت را به ستاد خبری اطلاعات اهواز برده‌اند، ولی به آنها گفته شده که روز شنبه مراجعه کنند.
منابع نزدیک به خانواده ترابی می‌گویند وی به اتهام تبلیغ و ترویج مسیحیت بازداشت شده است.
حکومت مذهبی جمهوری اسلامی حضور فارسی زبانان در “کلیساهای رسمی” را از سال ۲۰۱۲ ممنوع اعلام کرد. از این‌ رو نوکیشان مسیحی مجبور به تجمع در گروه‌های غیر رسمی مانند “کلیسای خانگی” می باشند.
از دیدگاه حکومت و مقامات امنیتی این تجمع‌ها غیرقانونی محسوب می‌شوند و غالبا مورد هجوم نیروهای امنیتی قرار می‌گیرند. مسئولان و اعضای کلیساهای خانگی عمدتا پس از بازداشت با اتهاماتی چون “اقدام علیه امنیت ملی از طریق راه‌اندازی کلیساهای خانگی و تبلیغ و ترویج مسیحیت” مواجه می‌شوند.

بازداشت ٢۵ شهروند بهایی توسط وزارت اطلاعات و سپاه





خبرگزاری هرانا – در هفته های اخیر همزمان با فرا رسیدن مناسبت دویستمین سالروز تولد بهاءالله، شارع امر بهائی، دست کم ۲۵ شهروند بهایی در شهرهای مختلف کشور توسط نیروهای وابسته به وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه بازداشت شده اند.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ایران وایر با انتشار گزارشی خبر از بازداشت ۲۵ شهروند بهایی در روزهای اخیر همزمان با مناسبت دویستمین سالروز تولد بهاءالله شارع امر بهائی خبر داده است.
به گفته این رسانه، کامبیز مرادی‌پور و سینو رسولی که اکنون در بازداشت سپاه هستند، بهایی هستند. کامبیز مغازه‌ای عینک‌فروشی دارد و سینو، خیاط است. فران مرادی‌پور، یکی از اقوام این زوج که در تورنتو زندگی می‌کند، در گفتگویی از نگرانی‌های خود گفت. او گفت هنوز دلیل رسمی دستگیری اعلام نشده اما می‌داند آقای مرادی‌پور و همسرش فعالیت‌های اجتماعی داشته‌اند.
بهایی‌ها دیانتی صلح‌آمیز و خشونت‌پرهیز دارند و طبق فرامین آن ملزم به اطاعت از قوانین تمام کشورها و عدم پیوستن به احزاب سیاسی هستند. اما در ایران با اتهاماتی چون «محاربه» و «اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور»‌ دستگیر می‌شوند. به آن‌ها گاه اتهام جاسوسی برای اسرائیل را هم می‌زنند. تنها استدلال برای این مورد آخر قرار داشتن نهادهای اداری دیانت بهایی در خاک کشور اسرائیل است، اما ریشه این نهادها به قرن نوزدهم برمی‌گردد و زمانی که کشور اسرائیل اصلا وجود نداشت. در آن هنگام بود که بهاالله، بنیانگذار این دیانت، پس از سال‌ها تبعید به عکا فرستاده شد و در نهایت همان‌جا جان سپرد. عکا امروز در شمال اسرائیل است اما در آن هنگام بخشی از «ولایت بیروتِ» امپراتوری عثمانی بود.
فران گفت: «به خانه‌شان یورش بردند و آن‌ها را بردند و فرزند خردسال‌شان  را بر جای گذاشتند. این پسر هشت ساله الان پیش خواهر بزرگ‌تر و سایر اقوام است.»
در همان صبح روز سه‌شنبه هفت بهایی دیگر هم در کرمانشاه دستگیر شدند: پیام قیامی، فروزان امینی، عزت شهید، امرالله اسلامی، امیر کدیور، سپیده احراری و نعمت‌الله شادابی.
منابعی دیگر می‌گویند نیروهای وزارت اطلاعات در روزهای گذشته بیش از پانزده بهایی دیگر در شهرهایی مثل تهران، اصفهان و مشهد را نیز دستگیر کرده‌اند.
براساس این گزارش، در تهران، صهبا فرنوش، نگار باقری، نوا منجزب، یاور حقیقت، نوید اقدسی و هلیا مشتاق بازداشت شده اند. در اصفهان، کیوان نیک‌آیین، پروین نیک‌آیین، یگانه آگاهی، متین جنمیان و ارشا روحانی و در مشهد، ساناز اشراقی، نیکا پاکزدان، فرزانه دانشگری و نغمه ذبیحیان بازداشت شده اند.
همچنین به گزارش وب سایت هرانا، یک شهروند بهایی به نام نازیلا خانی پور (هروی) هم چند روز پیش در رشت دستگیر شد و در مکانی نامعلوم به سر می‌برد.
این دستگیری‌ها در حالی از راه می‌رسد که بهایی‌ها در سراسر جهان آماده جشن گرفتن دویستمین سالگرد تولد بنیانگذار دیانت خود، بهاالله، می‌شوند. او در سال ۱۸۱۷ در تهران به دنیا آمد. این رویداد بر طبق تقویم بهایی‌ها در چند روز آینده در سراسر دنیا جشن گرفته می‌شود.
فران که خودش هم بهایی است می‌گوید دیانتش «عشق، وحدت و صبر» آموزش می‌دهد اما می‌گوید این بی‌عدالتی‌ها باعث خشم بسیارش شده.  او که مقیم تورنتوست، می گوید کشورهای دیگر «اگر می‌خواهند پایان اتهامات بی‌اساس علیه بهایی‌ها را ببیند» باید «پیغامی خیلی روشن» به تهران بفرستند و بگویند که «دنیا شما را نظاره می‌کند.»

حکم اعدام امیرحسین پورجعفر به تعویق افتاد


سازمان حقوق بشر ایران، ۲۷ مهر ماه ۱۳۹۶: دادستان عمومی و انقلاب شهرستان ورامین خبر از به تعویق افتادن حکم اعدام "امیرحسین پورجعفر" کودک-مجرم زندانی داد.


بنا به گزارش مهر، غلامحسین اسماعیلی رئیس کل دادگستری استان تهران اعلام کرد که حکم قصاص امیرحسین پورجعفر قاتل ستایش قریشی کودک هفت ساله افغانستانی روز پنجشنبه اجرا نمی‌شود و این حکم فعلاً به تعویق افتاده است.
عسگر قاسمی آقباش وکیل مدافع خانواده ستایش قریشی با تأیید این خبر به ایسنا گفته است: «از طریق کانون اصلاح و تربیت مطلع شدیم، حکم اعدام “امیرحسین” که قرار بود پنج‌شنبه -۲۷ مهر – اجراء شود، به تعویق افتاده است. این موضوع را به خانواده ستایش اطلاع داده‌ام. تاریخ بعدی اجرای حکم هنوز مشخص نیست.»
به گزارش خبرآنلاین مجتبی فرح بخش وکیل امیرحسین نیز روز گذشته اظهار امیدواری کرده بود که اجرای حکم اعدام به تعویق بیافتند و افزوده بود: «در صورتی که فردا حکم اعدام انجام نشود، اقداماتی را در دستور کار داریم که بتوانیم از خانواده ستایش رضایت بگیریم که انجام قصاص منتفی شود و در عین حال، برای حکم اعدام هم تصمیماتی داریم که اگر ممکن باشد،‌ از روش‌های قانونی درباره آن اقداماتی را انجام بدهیم.»
وی افزوده است: «ما شرایط روحی سخت خانواده ستایش را درک می‌کنیم اما امیرحسین هم نوجوانی بوده که در سن زیر ۱۸ سال مرتکب این قتل شده و خوب است شرایط او هم در نظر گرفته شود.»
طی روزهای گذشته سازمان حقوق بشر ایران از مقامات ایران خواسته بود، بدون درنگ اعدام این زندانی و تمام کسانی که در کودکی مرتکب جرم شده‌اند را متوقف کنند. اعدام "امیرحسین پورجعفر" بدون شک نقض کنوانسیون حقوق کودک است که ایران نیز آن را امضا کرده و باید به آن پایبند باشد.

۱۳۹۶ مهر ۲۷, پنجشنبه

🇮🇷اشک و لبخندهای فرزندان ایران؛ گلریز و سپنتا!



     


    « زن ایرانی می تواند بهترین ریاضی دان دنیا شود، استاندار شود، در گوگل پُست بگیرد، حتی به فضا برود، به شرطی که از ایران برود»! از دیروز که این کامنت را در یکی از شبکه های مجازی خوانده ام لبم را می گزم. شُکر و شکایتی توامان و واکنشی نسبت به راهیابی «گلریز قهرمان» دختر جوان ایرانی به پارلمان نیوزیلند.

    رامبد جوان در خندوانه از رسول صدرعاملی کارگردان خوشفکر پرسید نظرش نسبت به آینده و تغییرات چطور است؟ پاسخ داد: «من کلا به شکل مبتذلی امیدوارم 

    من زن نیستم و هرچه ادعا کنم که می فهمم و درک می کنم هرگز دشواری های زن بودن در جامعه را با سلول هایم احساس نمی کنم، برای همین من هم به نحو «مبتذلی» به آینده امیدوارم. آنقدر امیدوار که هرگز دوست ندارم واژه ای در نکوهش کشورم به کار ببرم و موفقیت های دیگر کشورها را چماق وار فرود بیاورم. اما این کامنت وقتی کنار اتفاقی که برای «سپنتا نیکنام» افتاد، قرار گرفت آزارم داد. قلقلکم داد. تلخ. مثل اینکه کسی با خنجر کف پایتان را قلقلک بدهد! قلقلک دردناک.

    دو روز پیش بسیاری از خبرگزاری های ایران با افتخار نوشتند که «گلریز قهرمان» دختر حقوقدان و ایرانی الاصل و فارغ التحصیل آکسفود توانست به عنوان نخستین مهاجر به پارلمان نیوزیلند راه پیدا کند. بسیاری از ما که حتی از وجود چنین دختری روی کره زمین خبردار نبودیم خوشحال شدیم. انگار ما هم در موفقیت او شریک بودیم. آدم ها هرگز نمی توانند شناسنامه شان را انکار کنند. هر کس، هر کجای دنیا برود، نمی تواند همه ریشه هایش را از زمین وطن در بیاورد و بریزد توی چمدان و با خودش ببرد. برای ما «گلریز» دختر ایران است حتی اگر پرچم نیوزیلند را تکان بدهد. به نامش نگاه کنید. ایرانی تر از این؟

    در این سو اما خبر می رسد که «سپنتا نیکنام» جوان زرتشی که از سوی مردم یزد به عنوان یکی از اعضای شورای شهر «انتخاب» شده بود از سوی دیوان عدالت اداری با استناد به نظر شورای نگهبان مبنی بر عدم عضویت اقلیت مذهبی در شوراها، به مرخصی اجباری فرستاده شد. گفتند که «موقت» است اما موقت و دائم اش مگر فرقی می کند؟

    کاری به مسائل حقوقی اش ندارم و بیشتر به اثر آن بر افکار عمومی نگاه می کنم. به بازخوردهای منفی و تند و تلخی که در شبکه های اجتماعی می بینم. اینکه «سپنتا نیکنام» ایرانی است. به نام و نشان و آئین اش نگاه کنید. از همه ما ایرانی تر است. ریشه اش در این خاک، در این سرزمین عمیق تر است. چطور می توانیم به این سادگی او را از حقی چنین آشکار محروم کنیم؟ حتی به اسم قانون!

    مردم یزد او را برگزیده اند. حتماً در او توان و هوشمندی و تعهد و تخصصی دیده اند. این «انتصاب» نیست، «انتخاب» مردم است. آن هم در شهری که دارالعباده لقب گرفته است. یعنی مردمی که سخت دین دار هستند و پایبند به آئین مسلمانی، تشخیص داده اند بخشی از مدیریت شهر را در اختیار یک جوان زرتشتی قرار دهند. لغو عضویت او در واقع «نه» گفتن به مردم دیار قنات و قنوت و قناعت است که به آرامش و صبوری و مدارا شهره اند.

    چطور می توانیم از موفقیت انوشه انصاری، مریم میرزاخانی، گلریز قهرمان، فیروز نادری و ... در خارج از کشور احساس شادمانی کنیم اما جوانان «ایرانی» را از حق تلاش برای سرزمین مادری محروم کنیم؟ بخشی از موفقیت جوانان ایرانی در آن سوی دنیا مرهون هوش و توانمندی فردی شان است اما بخش بزرگی از آن در نتیجه مدارا و پذیرش و زیرکی سیاستمداران کشور میزبان است. آنها که به جای نگاه کردن به رنگ پوست و شناسنامه و دین و آیین افراد، از هوش و تخصص شان برای بهبود زندگی شهروندان بهره می گیرند و کشور امن تر و آبادتری می سازند.

    آیا همین رفتارها باعث نمی شود که جوانی دست به قلم ببرد و نومیدانه بنویسد: « زن ایرانی می تواند بهترین ریاضی دان دنیا شود، استاندار شود، در گوگل پست بگیرد، حتی به فضا برود، به شرطی که از ایران برود»!

    اینطور اعتماد اجتماعی ایجاد می کنیم؟ اینطور جوانان را به ماندن در سرزمین مادری امیدوار می کنند؟ اینطور ایران را برای همه ایرانیان می دانیم؟ یا فقط فصل انتخابات یا راهپیمایی ها از آنها انتظار داریم «ایرانی» باشند و بعد از گذر از پل، دست به تفکیک می زنیم و ... 

    🇮🇷 این سرزمین پیش از ما و پس از ما به ایرانیان و ایران زادگان تعلق دارد. به آنها که ریشه در این خاک دارند. چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم. چه بپسندیم و چه نپسندیم. دیگرانی که « آمدند و کندند و سوختند و کُشتند و بردند و رفتند» گَرد سُم خرانشان فرو  نشست و در دل تاریخ دفن شدند اما ایران ماند و ایرانی. با مردم این سرزمین مهربان تر باشیم./عصرایران

       احسان محمدی

۱۳۹۶ مهر ۲۶, چهارشنبه

مسیحی خوب ، مسیحی بد " افزایش فشار بر جامعه مسیحیان ایران " زندان و تفت...

عفو بین‌الملل خواستار توقف حکم اعدام امیرحسین پورجعفر شد




۲۲/مهر/۱۳۹۶
فردا ۲۷ مهرماه یک کودک و یک انسان اعدام میشود 
اعدام راه حل نیست
اعدام یعنی وحشیگری
#نه_به_اعدام
#No2ChildExecutions


عفو بین‌الملل، روز جمعه با انتشار بیانیه‌ای خواستار توقف حکم اعدام امیرحسین پورجعفر متهم به تجاوز و قتل ستایش قریشی شد.
در بیانیه عفو بین‌الملل آمده که امیرحسین پورجعفر قرار است ۲۷ مهرماه اعدام شود در حالی که او در زمان ارتکاب قتل ۱۷ ساله بوده است.
قتل ستایش قریشی کودک هفت ساله افغان که فروردین ماه ۹۵ در ورامین رخ داد، واکنش‌هایی گسترده به دنبال داشت.
عفو بین‌الملل جرم متهم به قتل را «وحشتناک» دانسته اما همزمان تاکید کرده است که اعدام مجرمان نوجوان نقض قوانین بین‌المللی است.
زید رعدالحسین، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل نیز حدود یک ماه پیش در گزارش خود به شورای حقوق بشر اعلام کرد که ایران از معدود کشورهایی است که به اعدام کسانی که زیر سن قانونی مرتکب جرم شده‌اند، ادامه می‌دهد.